جدول جو
جدول جو

معنی غیچه گردن - جستجوی لغت در جدول جو

غیچه گردن
باریک گردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیشه گردن
تصویر شیشه گردن
احمق، کودن، کم خرد، ابله، دبنگ، خام ریش، چل، کم عقل، گول، نابخرد، بدخرد، لاده، دنگل، غمر، کردنگ، گردنگل، تاریک مغز، انوک، بی عقل، فغاک، ریش کاو، کهسله، تپنکوز، غتفره، کانا، خل، خرطبع، کاغه، سبک رای، دنگ
فرهنگ فارسی عمید
(دَ دَ)
سرشتن و گلوله کردن. گرد ساختن. مدور کردن:
هیچ ندانم بچه شغل اندری
ترف همی غنچه کنی یا شکر.
ابوالعباس عباسی (از احوال و اشعار رودکی ص 1161).
- غنچه کردن لب، جمع کردن و مانند غنچه نمودن آنرا
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ گَ دَ)
کنایه از بی عقل و احمق باشد. (انجمن آرا) (ازفرهنگ اوبهی) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
این شیشه گردنان که از این خیمۀ کبود
بینام چون قرابه به گردن طنابشان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
گلوله کردن گرد ساختن یا غنچه کردن لب، جمع کردن و مانند غنچه ساختن لب را
فرهنگ لغت هوشیار